ناخوشایندترین مکالماتم در بزم های شمال شهر تهران این بود که مدام با تئوری توطئه روبرو می شدم. با این وجود که اغلب میزبانان من با اراده خود فعالانه در تظاهرات اوایل انقلاب شرکت کرده بودند اما بعد از انقلاب وضع فرق کرد. یک خانم شیکپوش حتی به من گفت که از انقلاب تابهحال، دیگر پابه محلههای جنوب شهر و نزدیکی بازار بزرگ تهران نگذاشته است. با وجود شرکت در انقلات ازآنجا که رژیم کنونی به مذاق آنان خوش نمیآید، آنها با شدت میخواهند ثابت کنند که انقلاب در حقیقت دسیسۀ قدرتهای خارجی بوده است (همان قدرتهای خارجی که این بورژواها میکوشند از آنها الگوبرداری کنند و از معاشرت با دیپلماتهایش به خود می بالند). من بدین سان در دهها میهمانی مجلل بالا شهر، با انواع و اقسام تئوریهای توطئه آشنا شدم که یکی از دیگری پیچیدهتر و ریزبینانه تر بود.
- "انقلاب، کار انگلیسیها بود که سلطۀ آمریکا بر ایران را تحمل نمیکردند. این انگلیسیها همچنان به دنبال غلبه بر ایران هستند". دلیل این امر ائتلاف قدیمی و مخفیانهایست که میان روحانیون شیعه و سرویسهای اطلاعاتی انگلستان وجود دارد. پوشش رویدادهای انقلاب توسط
BBC
که آنتن خود را سخاوتمندانه در اختیار آیتالله خمینی گذاشت تا کارش را آسان سازد، دلیل دیگر این تئوری است. اگر به آنها میگفتیم که مناسبات ایران و انگلستان هیچگاه به این تیرگی امروز نبوده است، جواب میدادند که این حیلهای بیش نیست تا همکاریهای سری این دو پنهان بماند.
- انقلاب کار آمریکا بود که نمیتوانست ببیند ایران دارد در خاورمیانه به یک قدرت بزرگ تبدیل می شود و آنقدر مدرن و پویا شده که به زودی می تواند از زیر یوغ آمریکا بیرون آید. آمریکا برای تنبیه شاه، به خاطر این تکبر و تفرعنش، ایران را به قرون وسطی گرداند و زیر سلطۀ آخوندهایی قرارش داد که مستقیم از حوزههای علمیه درآمدهاند و ماشین سواری هم بلد نیستند، چه برسد به مملکت داری.
- "خاتمی و تیم اصلاح طلبش فریبی بیش نبودند. آنها همچون عروسکهای خیمهشب بازیِ رژیم بوند و با سایر نظام تفاوتی نداشتند". این استدلال براین پایه استوار است که برخی از نزدیکان خاتمی در گروگانگیری سفارت آمریکا در نوامبر 1979 شرکت کرده بودند.
- برنامه حملات تروریستی به برجهای دوقلو آمریکا در 11 سپتامبر 2001 مو به مو توسط
CIA
طرحریزی و اجرا شده بود تا آمریکا بتواند به افعانستان و عراق حمله کرده، ایران را محاصره کند.
- "احمدینژاد فردی نفرتانگیز است ولی در مورد هولوکاست حق با اوست". بارها این جمله را شنیدم که "من مهندس هستم و میدانم چه میگویم. از نظر عملی کشتن 6 میلیون یهودی حتی برای آلمانها غیرممکن است. آن هم در این مدت کم و با آن تأسیسات ابتدایی".
البته هرگونه کوششی برای زیر سؤال بردن این «حقایق» بیهوده بود. هر بار که من به عوامل دیگری اشاره می کردم مرا سادهلوح و ابله می خواندند. حتی گاه با سوءظن به من نگاه میکردند انگار من هم خود دستی در توطئه داشتم.
رانندگان تاکسی فحش زمین و زمان را به راه بندان می دهند ولی مقصر اصلی آن را برنامه ریزی غلط شهری نمی دانند بلکه راه بندان را حاصل توطئه موساد و
CIA
می پندارند. گویا دست های پنهان جاسوسان خارجی عمداً این راه بندانها را ایجاد میکنند تا روحیه ایرانیان را تضعیف کنند و جلوی پیشرفت و استقلال ایران را بگیرند.
این پدیده واقعاً برایم حیرتآور بود. با وجود تمامی تفاوتی که میان دولت و مردم وجود دارد، هر دو اعتقاد راسخی به تئوری توطئه دارند. مقصر هر کاستی در کشور شامل: صهیونیستها، آمریکاییها و بخصوص انگلیسها می باشند. این اعتقاد تنها به دوران بعد از انقلاب محدود نمی شود. وقتی مسئله را عمیقتر بررسی کردم[i] دیدم ایران مستعدترین کشور جهان در زمینۀ تئوریهای توطئه است و حتی شخص شاه، به شدت به بیماری هراس از توطئه مبتلا بوده است. او که در سال 1949 مورد سوءقصد قرار گرفته بود یقین داشت که این توطئه کار سرویسهای مخفی انگلستان بوده است. چرا؟ چون نامزدِ قاتل، دخترِ باغبانِ سفارتِ انگلیس بوده است! وقتی آیت الله خمینی به عنوان رهبر اپوزیسیون قد علم کرد، شاه پنداشت که این آخوند پیر، بدون کمک موساد و
CIA
به هیچ وجه نمیتواند چنین پشتیبانی مردمی را پیدا کند. اویک بار اظهار کرد که زنانی که با چادر علیه او در خیابانها راهپیمایی میکنند در واقع مردان عضو حزب توده هستند که به لباس زنان درآمدهاند!
سادهتر اینست که بگوییم او قادر نبود قبول کند که مردم دوستش ندارند: برای او مسلم بود که تظاهرات عظیمی که تا پشت در کاخ او پیش رفته بود، نتیجۀ توطئۀ شوروی، آمریکا و یا شرکتهای بزرگ نفتی بوده است.
آیتالله خمینی میدانست که محبوبیتش ثمره دسیسههای سرویسهای مخفی انگلستان نیست. با این حال همینکه خود به قدرت رسید ، حتی بیشتر از شاه، به تئوریهای توطئه روی آورد. او در هر مانعی که پیش رویش به وجود میآمد، دست یک «توطئۀ شیطانی» را میدید که توسط انگلستان و بخصوص آمریکا بوجود آمده است. (او اغلب آمریکا را کفتار خون آشام لقب میداد[ii]).
از همین رو ست که در هر سخنرانی یا مراسم نماز جمعه، در واژگان سیاسی جمهوری اسلامی، اصطلاحات و کلماتی به گوش می خورد که در غرب متداول نیست. این عبارات شامل : توطئه، جاسوس، خیانت، وابسته، خطر خارجی، عمال خارجی، نفوذ بیگانه، اسرار، عروسک، ستون پنجم، نوکران استعمار، پشت پرده، پشت صحنه.
رژیم بلافاصله بعد از تظاهرات مخالفان نتایج انتخابات دهم، سخن از "دست نامرئی دشمنان خارجی" سخن گفت و آن را محکوم ساخت. آیتالله علی خامنهای، در اولین سخنرانی خود پس از انتخابات در 19 ژوئن قدرتهای غربی را «گرگهای گرسنهای [خواند] که در کمین ما نشستهاند و نقابهای دیپلماتیک خود را از چهره بر داشته اند.»
چند روز بعد یک روزنامۀ نزدیک به احمدینژاد به نام وطن امروز ، گزارشگر بی بی سی (
Jon Leyne
)را که روز 21 ژوئن از ایران اخراج شده بود عامل قتل ندا آقاسلطان دانست. ندا همان زن جوانی است که به ضرب گلوله در خیابانهای تهران به قتل رسید و فیلم جان دادنش در تمام جهان پخش شد. مسلم است که هدف این اقدام روزنامهنگار انگلیسی جلب مخاطب و بیاعتبار کردن جمهوری اسلامی ایران بوده است. در ژانویه 2010 شبکه خبری انگلیسی زبان حکومتی به نام
Press TV
فیلم مستند پیچیده ای را پخش کرد مبنی بر اینکه ندا میخواسته به قتل "وانمود" کند تا رژیم را مستبد نشان دهد. خونی که در ویدئو دیده می شود بنا به گفته این شبکه تنها رنگ قرمز است! البته این شبکه اعتراف کرد که ندا واقعاً کشته شده زیرا همدستان ندا، یک پزشک و یک معلم موسیقی، ترجیح دادند خفهاش کنند تا دسیسهشان رو نشود. آنها سپس وانمود کردند که میخواهند نجاتش دهند!
از آنجا که نظرسنجی عمومی غیر دولتی در ایران بنا بر قانون ممنوع است، سنجش میزان تأثیر این دروغها و جوسازیهای اخیر بر افکار عمومی مشکل است. به نظر من حوزۀ تأثیر این شیوهها از محدودۀ بسیجیها و پاسداران چندان تجاوز نمیکند. اکثر مخالفان رژیم میدانند که آنها آلت دست سرویسهای مخفی خارجی نیستند. البته برخی از هوادار اپوزیسیون و یا مردم غیر سیاسی علاقه بیشتری به تئوریهای توطئه خودشان دارند و تئوریهای حکومت را به راحتی باور نمی کنند. در هرحال برای مدیریت کشور، پی بردن به عوامل نارضایتی مردم حیاتی است. اگر شاه ارزیابی واقعگرایانهتری از وضعیت کشورش میداشت، شاید میتوانست راهی برای جلوگیری از انقلاب مردمی بیابد. به همین ترتیب اگر رژیم کنونی به خواسته های جنبش سبز بی توجهی کند، هیچگاه نخواهد توانست آرامش را به خیابانها بازگرداند، مشروعیت خود را باز
یابد و ممکن است روزی بهای گرانی برای این برخورد خود بپردازد.
نوشته سرژمیشل و پائلو وودز
درکتاب "قدمت روی چشم"
یابد و ممکن است روزی بهای گرانی برای این برخورد خود بپردازد.
نوشته سرژمیشل و پائلو وودز
درکتاب "قدمت روی چشم"
No comments:
Post a Comment